...

یه تیکه از نگفته ها و گفته ها

...

یه تیکه از نگفته ها و گفته ها

امید...

  و امروز... 

 فک میکنم خیلی درسته که میگن آدما رو تو عصبانیت هاشون هم میشه خیلی خوب شناخت. بعضی ها تو عصبانیت ها حرف هایی میزنن که سخت میشه هضم کرد حتی. یه حرفایی که سایه شون ممکنه تا مدت خیلی زیادی رو رابطتون و رو دلتون بمونه. 

  جقدر دوره برام اون شبایی که تا صبح نمیتونستم پلک بزنم به خاطر حرفای عجیب و غریبی که شنیده بودم. از مهم ترین ادم زندگیم. دوره اما مث یه دوزاری کج, تازه افتاده.

 از اولین روزا حول و حوشای کوچه 42. تا آخرین روزا... . 

 به نظرم کافی باشه سعی کردن واسه اینکه به خودم بقبولونم که اشتباه هام اشتباه نبودن. بودن. ولی پشتشون یه چیزای خوبی بود که اونا مهم ترن. از اخرین اشتباهم که به امید اخرین تلاشام واسه "شاید یه روزی داشتنش" کردم. تا اولیناش که چون داشتمش, کردم. توی هرکدوم از اشتباها یه روح قشنگ بود که دعا میکنم اون قشنگی ها, خوبم کنن.

 من تازه  از هنگی در اومدم و حالا یه عالمه ارور و فایل و صدا با هم باز شده. خب...سخته. ولی بالاخره من از پسش بر میام.

26/خرداد/95

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد